مهتاب با شب راه نیومد
خزون که کوتاه نیومد
چشمات که بارونی شدن
ابرا که زندونی شدن
اونکه غم بغضمو دید
اونکه به دادم نرسید
رفت و تو خواب قصه مرد
حرمت فریادمو برد
پرده آخر تگرگ
کوچ تو بود و بغض برگ
قصه عشقی که هنوز
دلگیره و ترانه سوز
رو آسمونا بنویست
نای پریدن دیگه نیست
تو چشمای قاصدکا
شوق رسیدن دیگه نیست
تو ای همیشه همسفر
دوباره بچگی نکن
با این شکسته بال و پر
دیگه غریبگی نکن
مهتاب با شب راه نیومد
خزون که کوتاه نیومد
چشمات که بارونی شدن
ابرا که زندونی شدن
هنوز هراس کوچه ها
تو رو به یادم میارن
ستاره های شبزده
بغض چشماتو کم دارن
نذار گلای باغچه امون
محکوم این خزون بشن
کبوترای نیمه جون
مصلوب آسمون بشن
حادثه هق هق من
حیفه که ناتموم بشه
طلوع بی وقفه تو
به دست من حروم بشه
خورشید دشنه خوردمو
تو سایه ها امون بده
تو بحت این ثانیه ها
عشقو به من نشون بده
مهتاب با شب راه نیومد
خزون که کوتاه نیومد
چشمات که بارونی شدن
ابرا که زندونی شدن
از شهریار
14052 بازدید
15 بازدید امروز
24 بازدید دیروز
242 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian